معنی وسیله اضافی
حل جدول
یدک، زاپاس
وسیله احتیاطی اضافی
یدکی
اضافی
مازاد
افزون، افزودنی، دیگر، زائد، مازاد، زیادی، یدکی
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
بیشی افزونی (صفت) منسوب به اضافه زیادتی افزونی: کارهای اضافی.
لغت نامه دهخدا
اضافی. [اِ فی ی] (ع ص نسبی) منسوب به اضافه. رجوع به اضافه شود. || الحاقی. (ناظم الاطباء). || نسبی. اعتباری. مقید، در مقابل مطلق: از این چهار مایه دو سبک است و دو گران. سبک مطلق آتش است و سبک اضافی هواست. و گران مطلق زمین است و گران اضافی آب. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || ارتباطی. (ناظم الاطباء).
وسیله
وسیله. [وَ ل َ / ل ِ] (از ع، اِ) دستاویز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین). || سبب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). علت. (فرهنگ فارسی معین). || واسطه ٔ کار، و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). میانجی. (یادداشت دهخدا).
- وسیله جستن، واسطه جستن در کار.
- وسیله دار، متعلق و منسوب. (ناظم الاطباء).
- وسیله داری، علاقه. (ناظم الاطباء).
- وسیله ساز، مسبب: خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. (ناظم الاطباء).
- وسیله سازی، سبب سازی. (ناظم الاطباء).
- وسیله شدن، سبب شدن.واسطه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیله قرار دادن، سبب گردانیدن.
- وسیله کردن، سبب کردن. علت قرار دادن:
وسیله رفتن خود رانرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.
واله هروی.
|| نزدیکی. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || پایه ومنزلت نزدیک پادشاه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وسیل، وسائل. (منتهی الارب). || راه. || سامان. || چاره. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. (ناظم الاطباء).
عربی به فارسی
زیادی , زاءد , فوق العاده , اضافی , بزرگ , یدکی , خارجی , بسیار , خیلی
فرهنگ عمید
بیش از میزان مورد نیاز، زائد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
زاید، زیادی، مازاد، یدکی
فارسی به آلمانی
Besonders, Mehr, Weiter ferner, Weiter, Zusätzlich
فرهنگ واژههای فارسی سره
افزونه، افزودنی، دیگر
فرهنگ معین
(وَ لِ) [ع. وسیله] (اِ.) سبب، دستآویز. ج. وسایل.
معادل ابجد
1003